نگاه آمريکايي به مناسبات ايران و آمريکا (2)


 

نويسنده: افسانه احدي




 

بحران عراق و جايگاه ايران
 

اشغال عراق در مارس 2003 در حالي توسط دولتمردان آمريکايي رهبري و هدايت شد که پيش بيني مي شد اين کشور و برخي متحدان آن بتوانند ظرف چند ماه بر اوضاع متشنج بعد از سقوط رژيم صدام مسلط شوند. اما گذشت بيش از چهار سال نشان داده که اوضاع عراق پيچيده تر از آن است که بتوان با يک نسخه صرفا غربي امنيت و ثبات را به آن بازگرداند. در اين رابطه، آمريکا هنوز نتوانسته بنيان حکومتي با ثبات و مقتدر را در عراق پايه ريزي کند. اوضاع بحراني در عراق بيم شعله ور شدن جنگ داخلي در اين کشور را مطرح کرده است. در حالي که در داخل آمريک نيز دولت بوش با انتقادات فزاينده اي روبرو است. ناچاراً بايد برنامه اي را براي خروچ سربازان آمريکايي از عراق در آينده اي نزديک ارائه کند. از سوي ديگر، بحران عراق موجب تزلزل قدرت آمريکا در کل منطقه خاورميانه شده است. حتي در افغانستان نيز آمريکا نتوانسته به اهداف از پيش اعلام شده دست يابد. اوضاع در اين کشور نيز با وجود استقرار نيروهاي ناتو همچنان بحراني است. طالبان از بين نرفته و شبکه القاعده همچنان به فعاليتهاي خود در اين کشور ادامه مي دهد. شرايط فعلي باعث شد تا نظرات برخي کارشناسان آمريکايي مبني بر لزوم مذاکره مستقيم با ايران و ياري خواستن از آن براي آرام کردن و اوضاع عراق در سطح مقام هاي رسمي آمريکا تقويت شود.
مهمترين نمونه چنين موضعگيري هايي در قابل گزارش بيکر - هاميلتون منتشر شد. در اين گزارش 119 صفحه اي در قالب 79 پيشنهاد، از بسياري از سياست هاي دولت بوش در عراق انتقاد به عمل آمد. در اين گزارش با اشاره به شکست سياست دولت بوش در رابطه با عراق بر لزوم يافتن راه هايي ديگر براي ايجاد ثبات در اين کشور تأکيد شده است. از جمله نويسندگان گزارش مذکور به استفاده از ابزار ديپلماسي اشاره کرده اند تا از اين طريق بتوان بين تمامي کشورهاي ذي نفع به ويژه همه همسايگان عراق که نگران بي ثباتي، بي نظمي و هرج و مرج در اين کشور مي باشند، توافقي بوجود آيد. در اين رابطه، به ضرورت شرکت دادن ايران و سوريه در روند ايجاد ثبات و آرامش در عراق به کمک مشوق ها يا حتي مجازات ها تأکيد شده است. از سوي ديگر، از ايران خواسته شده تا از جريان انتقال سلاح و آموزش نظامي به عراق جلوگيري کند، به استقلال عراق احترام بگذارد و از نفوذ در ميان شيعيان عراق براي ترغيب آنان به آشتي ملي استفاده کند. با اين حال، اين گزارش توصيه مي کند که پرونده هسته اي ايران از مسئله عراق مجزا شود و پرونده هسته اي تنها بايد در چهارچوب شوراي امنيت سازمان ملل مورد رسيدگي قرار گيرد.
در اين رابطه همچنين، اظهار نظر نيکلاس برنز، معاون سابق وزارت خارجه آمريکا که از چهره هاي با نفوذ در سياست خارجي اين کشور محسوب مي شود نيز قابل تأمل است. وي در سخناني در کتابخانه جان کندي در 11 آوريل 2007 با عنوان «هويج و چماق» از لزوم تغيير سياستهاي آمريکا در قبال ايران سخن به ميان آورد. در توجيه اين مسئله برنز با اشاره به اولويت سياست خارجي آمريکا در گذشته و امروز تأکيد دارد که اگر چه تا هشت سال قبل اروپا مهمترين اولويت سياست خارجي آمريکا محسوب مي شد اما امروز اين قاره به جز پاره اي از قسمت ها همچون بالکان، دموکراتيک، متحد و صلح جوست که در چند سال گذشته بي سابقه است. بر اين اساس وي معقتد است که اينک اروپا در کنار آمريکا در مناطق پر اهميت جهان به ويژه در خاورميانه اين کشور را همراهي مي کند. آمريکا با اين حال در خاورميانه با چهار مسئله محوري براي منافعش روبروست که عبارتند از: عراق، لبنان، اسرائيل و ايران.
به گفتن برنز، ايران مهمترين مسئله در سياست خارجي آمريکاست که با سه مسئله ديگر به شدت در ارتباط است. در اين بين ايران خواهان تسلط بر منطقه خاورميانه است. اين مسئله فراتر از نوع حکومتي است که در ايران حاکم است بلکه اين يک چالش نسلي است. برنز پيش بيني مي کند که مسئله ايران در سياست خارجي آمريکا تا سال 2010 و 2020 به عنوان مهمترين مسئله باقي بماند. به گفته وي، اگر چه هنوز در مورد سه مسئله سلاحهاي هسته اي، تروريسم و حقوق بشر سياستهاي ايران براي آمريکا قابل قبول نيست اما همچنان ديپلماسي بهترين ابزار در برابر ايران است، همانطور که تصويب قطعنامه هاي شوراي امنيت سازمان ملل در برخورد با ايران اين مسئله را نشان داده است. وي در عين حال تأکيد دارد که ايران تنها کشوري با اين اهميت فوق العاده در سياست خارجي آمريکاست که در نزديک به سه دهه گذشته هيچ ارتباط سياسي با آمريکا ندارد، در حالي که به اعتقاد وي بايد براي ايجاد درک متقابل و رفع مشکلات مذاکرات ديپلماتيک ميان دو کشور برقرار شود و در کنار آن امکاناتي براي تماس ميان مردم دو کشور فراهم شود. در اين رابطه برنز به ويژه تأکيد خاصي بر امکان تحصيل ايرانيان در دانشگاههاي آمريکايي و تعيين بودجه اي در اين رابطه دارد.
در سطوح غير رسمي نيز در سال هاي اخير در محافل بين المللي تأکيد زيادي بر لزوم مذاکره مستقيم با ايران شده است. در رابطه با مسئله عراق در يکي از اظهار نظرهاي کارشناسي آمده است که مذاکرات ايران و آمريکا به ويژه بايد بر موضوع عراق متمرکز باشد. بر اين اساس، تأکيد شده که برداشت سياستمداران و مقامات آمريکايي در اين مورد که تلفات روزافزون آمريکا در عراق به نفع ايران بوده و اين کشور حتي به آن دامن مي زند تا مانع از ماجراجويي ديگري از سوي دولت بوش شود، اشتباه است. بر اساس اين ديدگاه، بعد از حدود چهار سال جنگ بي حاصل، مقام هاي ايراني به اين نتيجه رسيده اند که تمايلات امپرياليستي آمريکا به اندازه کافي ناکام بوده است تا اين کشور را از ادامه سياست هاي خود باز دارد. اين دسته از کارشناسان معتقدند همکاري با ايران لزوماً نيازمند کنار گذاشتن تحريم هاي سازمان ملل عليه برنامه هسته اي آن کشور نيست. از سوي ديگر، تأکيد مي شود که ايران و آمريکا داراي منافع مشترکي در عراق هستند و هر دو خواهان خاموش کردن شعله جنگ داخلي اين کشور و حفظ يکپارچگي آن مي باشند. روي کار آمدن يک دولت کارآمد در عراق مي تواند زمينه خروج نيروهاي آمريکا را تسهيل کند و همچنين به شورش ها و درگيري هاي قومي و مذهبي پايان دهد. بنابراين، اين دسته از کارشناسان پيشنهاد مي کنند آمريکا به جاي مقابله صرف با نفوذ ايران در عراق به فکر مديريت سازنده آن باشد. براين اساس و در صورتي که نفوذ ايران مورد شناسايي قرار گرفت، مي توان چهارچوبي را براي هماهنگي سياست هاي دو کشور ايجاد کرد: «آمريکا هر چه زودتر متوجه نقش کارآمد ايران در عراق شود.، زودتر موفق خواهد شد از تجزيه عراق جلوگيري کرده و فراتر از آن به ثبات خليج فارس کمک کند.»
يکي ديگر از رويدادهايي که به نوعي زمينه مذاکرات مستقيم ايران و آمريکا در مورد عراق را فراهم کرد، نشست شرم الشيخ در مصر در روزهاي سوم و چهارم مه 2007 بود. در اين نشست که با عنوان نشست فراگير کشورهاي همسايه عراق و طرف هاي منطقه اي و بين المللي برگزار شد بيش از 50 کشور و نهاد منطقه اي و بين المللي شرکت کردند که در نهايت با امضاي سندي تحت عنوان سند «پيمان بين المللي با عراق» در برقراري ثبات، پيشرفت و جهش اقتصادي به پايان رسيد. بدين ترتيب، تعهدات دوجانبه اي بر عهده جامعه بين المللي و دولت ايران گذاشته شد. همچنين کشورهاي مختلف متعهد شدند تا در مجموع پنج ميليارد دلار به عراق کمک کنند. نکته مورد توجه در اين نشست دو روزه توافق براي مذاکره مستقيم ميان ايران و آمريکا بود که در روزهاي قبل از برگزاري آن مورد توجه قرار گرفت. در اين رابطه، به ويژه اعلام اين خبر که وزير امور خارجه ايران به عنوان اعتراض به ادامه بازداشت پنج ديپلمات ربوده شده اين کشور در اين نشست شرکت نمي کند و درخواست آمريکا بر لزوم شرکت اين مقام ايراني در نشست مذکور بر گمانه زني هاي مبني بر برداشته شدن گامي عملي در بهبود روابط ايران و آمريکا دامن زد. ايران بدون آزاد شدن ديپلمات هاي خود با عنوان «احترام گذاشتن به درخواست هاي نخست وزير عراق» در سطح وزير امور خارجه در اجلاس شرکت کرد. با اين حال در جريان اجلاس هيچ مذاکره مستقيمي ميان ايران و آمريکا صورت نگرفت، هر چند که دو طرف بر لزوم انجام چنين مذاکراتي تأکيد کردند.
در ادامه تمايلات غير مستقيم طرفين ايران و آمريکا بود که مقام هاي آمريکايي رسماً اعلام کردند امريکا آماده است تا با ايران در ارتباط با موضوع عراق مذاکره کند. بدنبال موافقت ايران براي آغاز مذاکرات دوجانبه با حضور مقام هاي عراقي، تاکنون سه دوره مذاکره ميان دو طرف برگزار شده است. مقام هاي عراقي تأکيد زيادي در برگزاري متعدد چنين نشست هايي ميان مقام هاي ايراني و آمريکايي داشته اند، چرا که به زعم آنها اين کشور اکنون به صحنه رويارويي دو کشور ايران و آمريکا تبديل شده است. بنابراين در صورتي که روابط مسالمت آميزي ميان ايران و آمريکا از طريق اين مذاکرات شکل بگيرد، از خطرات ناشي از اين رويارويي کاسته خواهد شد. از طرف ديگر برخي از کارشناسان ابراز اميدواري مي کنند که هدف مشترک ايران و آمريکا در برقراري ثبات و امنيت در عراق به از بين رفتن بي اعتمادي هاي ديرينه دو طرف نسبت به يکديگر کمک خواهد کرد. با اين حال و در آستانه برگزاري دور چهارم مذاکرات ايران و آمريکا، ارائه گزارش عملکرد نيروهاي آمريکايي در عراق به کنگره اين کشور در 10 سپتامبر 2007، توسط رايان کروکر، سفير آمريکا در عراق و ديويد پترائوس، فرمانده ارشد نيروهاي آمريکايي در اين کشور که در آن ايران را مقصر اصلي بحران عراق مي داند، ادامه مذاکرات را تحت الشعاع قرار داده است.
ژنرال پترائوس در گزارش خود ضمن متهم کردن ايران به مداخله در امور عراق، نيروهاي قدس، تحت رهبري سپاه پاسداران را عامل مداخله ايران در عراق معرفي کرد. وي تأکيد کرد که: «ايران از طريق نيروهاي قدس قصد دارد گروهايي را در عراق مبدل به نيرويي مانند حزب ا... کند تا منافع ايران را تأمين کرده و از طريق آن با دولت عراق و نيروهاي ائتلاف بجنگند.» رايان کروکر نيز خروج آمريکا از عراق را پيروزي ايران دانست. وي در توجيه حضور آمريکا در عراق تأکيد کرد: «بي شک در چنين سناريويي ايران برنده خواهد بود و نفوذ خود را بر منابع عراق و احتمالا خاک عراق، استحکام خواهد بخشيد.» نکته قابل توجه اين است که به رغم متهم کردن ايران در مداخله در امور عراق، در گزارش پترائوس و کروکر به کنگره آمريکا، بر ضرورت ادامه گفتگو ها با ايران تأکيد شده است. در اين رابطه به نظر مي رسد آمريکا نمي تواند نفوذ ايران در عراق را ناديده بگيرد و به رغم چنين اظهارات تندي مجبور به ادامه مذاکرات است تا بتواند به راه حل مناسبي براي بحران کنوني در عراق دست يابد. در واقع تأکيد بر مذاکره با ايران از سوي مقام هاي تندروي آمريکايي به معناي پذيرش نقش و نفوذ ايران است.

فرجام
 

اين مسئله که سياست امريکا بايد نسبت به ايران تغيير کند، چند سالي است که در محافل غيررسمي آمريکايي مورد تأکيد قرار مي گيرد. در اين رابطه، مذاکرات با ايران مطرح کردن مشکلات و موانع بهبود روابط دو کشور به صورت رو در رو محور اصلي چنين اظهار نظرهايي را تشکيل مي دهد. با اين حال؛ دولت امريکا در عمل چندان توجهي به اين مواضع ندارد و بر استمرار سياست هاي عمدتاً خصمانه خود عليه ايران اصرار مي ورزد. از زمان وقوع حملات 11سپتامبر که دولت بوش ايران را يکي از محورهاي شرارت تلقي کرد، مقابله با ايران و بعداً تغيير رژيم مطرح شد و تاکنون و علي رغم انجام سه دوره مذاکره ميان ايران و آمريکا در مورد عراق، مواضع تند دولت بوش در قبال ايران تغيير عملي نداشته است.
در برخي محافل سياسي بين المللي، وضعيت کنوني آمريکا در عراق و نقش ايران با وضعيت مشابه در ويتنام و نقشي که چين در حل آن ايفا کرد، مقايسه شده است. با اين حال؛ به نظر نمي رسد که ايران در دولت کنوني امريکا جايگاه چين را در دولت نيکسون داشته باشد. ايران بر خلاف چين در يکي از کشورهاي عمده آنچه «محور شرارت» خوانده مي شود، تلقي مي گردد و آمريکا خواهان تغيير رفتار ايران به شکل مورد نظر خود به هر قيمتي است. در مورد چين مسئله اندکي تفاوت داشت. چين رسماً جزء اردوگاه شوروي به حساب نمي آمد بلکه بر عکس عملاً اختلاف هاي عميقي با اين کشور داشت. در عين حال تعديل سياست هاي راديکالي چين و خواست مقام هاي چيني در برقراري ارتباط با دنياي خارج و همراه شدن با روندهاي بين المللي اين امکان را به دولت نيکسون داد که باب مذاکره با اين کشور را باز کند. در آن زمان هم امريکا وضعيتي مشابه اوضاع کنوني اش در عراق داشت و به دنبال سياست هاي مداخله گرايانه خود در جنوب شرق آسيا به شدت درگير بود. با اين حال، چين نقش بسيار زيادي در ويتنام داشت. به گونه اي که حتي يکي از طرفهاي درگير به شمار مي رفت. در مورد ايران، هنوز اين ترديد وجود دارد که حتي با وجود همکاري و تعامل ميان ايران و آمريکا، اين کشور نتواند در برقراري امنيت در عراق نقشي همانند نقش چين در ويتنام را ايفا کند.
به طور کلي، دو طيف در محافل سياسي امريکا در مورد ايران قابل تشخيص است؛ طيف اول که نگاه مثبتي به ايران دارد و براي خروج از تنگنايي که امريکا در عراق بدان گرفتار شده بر نقش مثبت ايران تأکيد مي کند. بر اساس اين ديدگاه، امريکا بايد با ايران وارد تعامل شود و حتي براي برقراري نوعي همکاري سازنده به ايران امتياز بدهد. طيف دوم که مخالف هر نوع مذاکره و تعامل با ايران است. اين طيف علاوه بر جناح هاي تندرو مانند حاميان نگرش هاي نومحافظه کاران، لابي يهود و کشورهاي ذي نفع در استمرار قطع ارتباط ايران و آمريکا را نيز در بر مي گيرد. در اين طيف کشورهاي اروپايي غربي تا کشورهاي محافظه کار منطقه وجود دارند که به خاطر منافع اقتصادي و سياسي ناشي از اين قطع ارتباط از تعامل ميان ايران و آمريکا استقبال نمي کنند. با اين حال، مهمترين بخش مخالفان در اين طيف، لابي هاي طرفدار اسرائيل مي باشند که نفوذ زيادي بر سياست هاي آمريکا دارند. در اين بين به نظر مي رسد ديپلماسي ايران مي تواند در تقويت يکي از اين دو طيف اثرگذار باشد؛ به ويژه اينکه در حال حاضر دولت بوش به خاطر عدم موفقيت در عراق نيازمند دستاوردهاي قابل توجه است. عملکرد اصولي و حساب شده ايران مي تواند، موضع طرفداران تعامل با ايران را در داخل آمريکا تقويت و موضع جناح تندرو و نومحافظه کاران را تضعيف کند.
منبع: فصلنامه راهبرد، شماره 41، پاييز 1385، صص249 - 245.